با اندوه بسیار خبر درگذشت مسعود کلانتری، برادر سعید، منوچهر و دائی بیژن جزنی، را دریافت کردیم. ادامه خواندن Continue reading
بایگانی دسته: یادها
در سوگ رفیق محمد جاله
با کمال تأسف یکی دیگر از شخصیت های سیاسی و اجتماعی کردستان، در شهرستان مریوان؛ بە دلیل مبتلا شدن بە ویروس کرونا، برای همیشە با زندگی وداع کرد. رفیق محمد جالە، قبل از انقلاب مردم ایران، علیە حکومت شاهنشاهی، همراە شمار دیگری از جوانان انقلابی، با هستەهای مخفی سازمان چریکهای فدایی خلق در تماس بود. از بدو انقلاب فعالانە در تاسیس دفتر پیشگام ایفای نقش کرد. و بعد از جنگ سە ماهه، همراە رفقای همرزمش دفتر هواداران سازمان چریکهای فدایی خلق را افتتاح کردند. در همان زمان، کتابخانەای بنیاد نهاد، کە در توسعە افکار چپ و ترقی خواهانەی جامعە، بسیار مٷثر افتاد. رفیق محمد جالە، در همەی فعالیتهای آن دوران، بە مثابەی یکی از اعضای فعال فدایی، در راستای دفاع از دستاوردهای انقلاب، حراست از شهر در برابر حملە نیروهای دولتی، کوچ تاریخی مردم مریوان و غیرە نقش فعالانەای ایفا کرد. بعد از آن، بعنوان فردی وارستە، همیشە مورد اعتماد مردم بود. رفیق محمد در کنار فعایتهای سیاسی و اجتماعی، انسانی خوش مشرب و بزلەگو بود. هموارە در کنار خود، جمع زیادی از مردم خوب را داشت. کاک محمد، با صدای دلنشین خود، در تلطیف دلتنگی همرزمانش، موثر بود.
بدون شک، فقدان شخصیتهای موثری، نظیر رفیق محمد جالە، خسرانی بزرگی، در درجەی اول، برای اعضای خانوادە او و رفقای دور و نزدیک و نهایتا جامعە کردستان خواهد بود. ما بعنوان بخشی از رفقای کاک محمد، در خارج از کشور، ضمن عرض تسلیت، عمیقا در غم از دست دادن او متأثر شدە واز صمیم قلب آرزوی بردباری و تندرستی برای اعضای خانوادە و دوستان و رفقای او داریم.
نام و خاطرەی کاک محمد جالە، در قلب همەی ما جاودانه خواهد ماند.
یادش گرامی باد.
۷ آبان ۱۳۹۹ – ۲۸ اکتبر ۲۰۲۰
مجید ابراهیمی
حیدر ابراهیمی
چکو احمدی
ناصر اشرفی
محمد صدیق امجدی
آسو آمدیان
محمد برزنجی
اقبال پرتوی
قادر پولادیان
اقبال ترکی
کیومرث جعفری
چیمن جوانرودی
عطا حسینی
خلیل حواری نسب
هیوا خوشنمک
علی خوشنمک
آریز داراب پور
روناک رحیمی
جهانبخش رستمی
غلام زنگنە
توفیق سهرابی
سعید شمس الدینی
یدی صناعتی
سعید صیدی
آفاق طوفانی
فرشید عزیزخان
ارسلان عزیزی
مسعود فتحی
شرافت قاسم نژاد
زاهد کریمی
مختار کریمی
علی کریمی
رئوف کعبی
رضا کعبی
عزیزە مرادی
عبداللە مصطفی سلطانی
مهدی مهر پرور
شنو مهر پرور
چنور مهرپرور
صلاح مهرپرور
عارف نادری
وریا ناصری
با یادِ طیفور /ناصر رحیمخانی
تارنمای عصر نو
نمیدانم در چشم و در نگاهِ زنان و مردانی از ایرانیان چه نهفتهست که در همان دیدار اول، و پیش از هر سخنی، حسی و عاطفهای در تو برانگیزانند؛ ماندگار.
طیفور بطحائی را برای اولین بار در زندان قصر تهران دیدم. از یاران و همراهان گروه دوازده نفرهای بود که در بهمن ماه ۱۳۵۲ در دادگاه نظامی محاکمه شدند؛ به اتهام کوشش برای ترور شاه! دفاعیهی خسرو گلسرخی در آن دادگاه، آمیزهای بود از افشای دروغپراکنی و پروندهسازی نقشهریزی شدهی ساواک علیه شخص او و دفاع بیباکانه و از دل برآمدهی این روزنامهنگار و شاعر رمانتیک از آرمانهای عدالتخواهانه. کرامت دانشیان با اشاره به دیکتاتوری فردی شاه، لجام گسیختگی ساواک و دستگاههای سرکوبگری آزادی و آزادیخواهان، نقش فرمایشی دادگاههای نظامی فرودست و فرمانبردار را عریان کرد. ادامه خواندن Continue reading
بدرود طیفور عزیز – رئوف کعبی
متاسفانه باخبر شدم دوست و رفیق عزیزم طیفور بطحایی پس از مقابله با سرطان طی یک سال و نیم اخیر، ما را تنها گذاشت. ادامه خواندن Continue reading
“ای کاش این هیولا هزار سر می داشت!”-احمد شاملو از صمد بهرنگی می گوید/ به مناسبت پنجاه و دومین سالگرد مرگ صمد بهرنگی، ( ۹ شهریور ۱۳۴۷)
“تجلی چهره صمد- روشنفکر آزاده ئی که مجموعه آثارش از هفت هشت قصه کوتاه و بلند برای کودکان، چند مقاله دراز و کوتاه در زمینه مسائل تربیتی، و چند یادداشت از فلکلور آذربایجان برنمی گذرد- می باید برای جامعه روشنفکری ما همچون کلاه بوقی بلندی تلقی شود که در مکتبخانههای قدیم بر سر بچه های تنبل می گذاشتند.
میپرسید چرا؟ ادامه خواندن Continue reading
به مناسبت پنجاه و دومین سالگرد مرگ صمد بهرنگی، ( ۹ شهریور ۱۳۴۷)- صمد به روایت امیرپرویز پویان
صمد به روایت امیرپرویز پویان
“جاری جاودان در رویش فردا…”
“سالهای سال
گرم کار خویش بود.
ما چه حرفها که زدیم
او چه قصه ها که می سرود”. ادامه خواندن Continue reading
بهیاد رفیق فرهاد صیامی
و نان و شوربایی به تساوی ـ به یاد و احترام فریبرز رییسدانا
یگانه خویی
فریبرز رییسدانا صبح امروز، ۲۶ اسفندماه ۹۸، درگذشت.[i]خواندن خبر به همین یکلحظهی خواندناش ختم نمیشود. خبر تمام میشود و تپش قلب تمام نمیشود. اگر صدایش را در همان تکفایل صوتی که دستبهدست میشود، بشنوید، اگر بشنوید که ۸ سال پیش با چه شوری از بدیلی که در خیابانها شکل میگیرد و از سوسیالیسم حرف میزده، آن هم در میانهی این تعلیق و تنهایی ایام، آن هم وقتی میدانیم که نه از پیری که از ویروس کرونا مرده است، اندوه و اشک دیگر امان نمیدهند.
محضر رییسدانا را هرگز درک نکردهام. از او متنهایی خواندهام، وصفاش و صدایش را شنیدهام و میدانم که نزدیکترها «رییس» مینامندش. «رییس» اما نبوده، مدام از حقوق کارگران و زحمتکشان دفاع کرده و امروز، چهار روز مانده به بهاری محبوس، مرده است. از بیماریای مرده که تصمیم دولت ما در مقابله با آن، در قیاس با دیگر دولتها «بیشتر بهنفع کسانی بوده که اتفاقاً از امتیازات و امکانات بیشتری برای مقابله با [آن] برخوردار هستند»[ii].همین یک ماه پیش از زیر فقر بودن ۷۰درصد از کارگران گفته بود و از «تشکل مستقل» که نیاز اصلی کارگران است[iii]، آن هم در روزهایی که فیلم سمپاشی کارگران هفتتپه برای ضدعفونی کردنشان چنان نمای غیرانسانی محیرالعقولی از قرون وسطا از برابر چشمان بسیاری از ما گذشته است[iv]؛ آن هم در حالی که با وجود اسارت در ساختارها، تجربیات و مناظر پیشامدرن، قرنطینه را سیاستمدار جمهوری اسلامی متعلق به پیش از جنگجهانی اول دانسته است.[v]
این چند خط را در احترام به فریبرز رییسدانا مینویسم. در احترام به شور صدایش که آنقدر بود که کسی را دور از ایران در صبحگاهی سخت در قرنطینهی خانگی به نوشتن وادارد؛ در پاسخ به شور صدایش که تا به اینجا رسیده است. به فایل صوتی گوش میدهم، به گفتناش از «بدیلی که خود مردم میسازند»، به اندیشهاش به پراکسیس که مارکس در تز هشتم فوئرباخ «ماهیت زندگی اجتماعی» برمیشمارد[vi]، و به تاکیدش بر عمل و بر «آموختن بدیل از مردم» و نه دیکتهی خودکامهی بدیل از بالا. به درک درستی که از ساختهشدن بدیل از خلال «نهگفتن» و یافتن بدیل از قِبلِ «بهکفایت نهگفتن» داشته است. در نقد جامعهی سرمایهداری میگوید. از نقد وضع موجود و نیاز به هماندیشی؛ از ارزش خرد جمعی میگوید، بهویژه خردی که «با شور و آرمانهای مربوط به ساختن دنیای دیگر» همراه شود و از سوسیالیسم میگوید، به بلندترین صدا.
اکسل هونت در شرح برنامهاش برای کتاب «ایدهی سوسیالیسم» در مقدمه چنین مینویسد:
[…]میکوشم نشان دهم که در سوسیالیسم هنوز شرارهای تماماً زنده نهان است؛ تنها اگر ایدهی راهبردی سوسیالیسم از بدنهی فکریاش که ریشه در دوران اولیهی صنعتیشدن دارد، با قاطعیت کافی بیرون کشیده شده، در چارچوب تازهای از نظریهی اجتماعی کاشته شود[vii].
هونت همچنین از ایدهی نخست سوسیالیسم مینویسد که در این تصور ریشه دارد که باید در آینده امکان تاسیس جوامعی مبتنی بر الگوی اجتماعات همبسته فراهم شود. در این تصور، هر سه مطالبهی انقلاب فرانسه که در قسمی کشمکش با یکدیگر قرار دارند، با «شبیخونی جسورانه» در یک اصل وحدت مییابند: «اصلی که در آن آزادی فردی بهمثابهی کاملکردن خود در دیگری چنان تعبیر شده که بهکل بر مقتضیات برابری و برادری منطبق میشود. آغازگاه جنبش سوسیالیستی این فکر کلنگر است که دیگر نه یک فرد، بلکه اجتماعی همبسته را بهمثابهی حاملِ آزادیای که بناست محقق شود، بفهمیم»[viii].
متن دیروز خود را مرضیه امیری در دعوت به «بدیلی مردمی برای کرونا» نوشته است. به نقل از یاسر باقری از ویروس کرونا «بهعنوان موقعیتی که میتواند بهدلیل مشکل مشترک، افراد را با یکدیگر همدل کند» یاد کرده، در امیدواری به «نوع دیگری از سیاستگذاری اجتماعی از پایین و میان مردم». بهویژه آنکه بنا بر گزارش، «در سه هفته اخیر و بعد از اعلام شیوع ویروس کرونا در ایران، هیچ ابلاغیهای برای حفاظت از نیروی کار و طبقهی فرودست در برابر کرونا صادر نشده» است[ix]. در آلمان، در شهرهای مختلف از جمله فرانکفورت، برلین، ماینتس، دارمشتات و اوسنابروک، گروههایی شکل گرفته تحت عنوان «همبسته بهرغم کرونا»[x]. گروههایی تلگرامی که در مناطق مختلف شهری شاخهشاخه میشوند و بناست در خرید موادغذایی و دارو یا با توزیع غذا به ناتوانها، سالمندان و آنها که سیستم ایمنی بدنشان ضعیف است، کمک کنند. در این گروهها برای اهدای خون و اعلام نیازمندیها و خدماتی از قبیل کمکِ درسی به بچهمدرسهایها در این روزهای تعطیلی مدارس، هماهنگی و برنامهریزی میشود. کارهایی که در مناطق مختلف شهری در ایران نیز با گروهسازیهایی روی شبکههای اجتماعی قابل سازماندهی است و میراثاش یحتمل به کار روزهای پساکرونا نیز خواهد آمد.
بدیل چیزی است که خود مردم میسازند. و اگر در میراث رییسدانا نقد وضعیت و نقد جامعهی سرمایهداری را جدی بگیریم و اگر برای رسیدن به برابری و آزادی اجتماعی، بدیلی سوسیالیستی در چشمانداز داشته باشیم، به شکلگیری اجتماعات همبسته نیاز داریم و به ترمیم سرمایهی اجتماعی ـ چنان که مرضیه امیری نیز در متن خود ذکر میکند و در این مسیر هیچ زمانی، حتا بحرانیترین زمانها مثل این ایام را نباید دست کم گرفت. بریتونـپردی در عنوان مقالهاش در ژاکوبن از همبستگی در مقام تنها درمان ویروس کرونا یاد میکند.[xi] پندمی کنونی بیش از هر زمان، وابستگی متقابل واقعیت مادی حیات ما و نظامهای سیاسی و اخلاقی را آشکار کرده است و بله «آسیب به هر یک تن آسیبی به همه است»، همانطور که ما امروز صدایی شورمند و توانا را در پشتیبانی از کارگران و فرودستان از دست دادهایم. همانطور که هرروزه بدنهای ضعیف بسیاری را که از کمبودهای غذایی، بهداشتی و حمایت اجتماعی و اقتصادی ناکافی رنج میبرند، از دست میدهیم.
منبع : رادیو زمانه
یادداشتها:
[i] فریبرز رئیسدانا، از اعضای کانون نویسندگان ایران درگذشت
[ii] برندگان سیاستهای اجتماعی دولت در بحران کرونا
[iii] «نیاز اصلی کارگران تشکل مستقل است»
[iv] برندگان سیاستهای اجتماعی دولت در بحران کرونا
[v] معاون وزارت بهداشت: با قرنطینه قم مخالفیم، قرنطینه برای قبل از جنگ جهانی اول بود
[vii] Honneth, Axel. Die Idee des Sozialismus. Berlin: Suhrkamp 2015, S.12.
[ix] یک بدیل مردمی در برابر کرونا
[x] „Solidarisch trotz Corona“
[xi] The Only Treatment for Coronavirus Is Solidarity
با بسی اندوه و دریغ باخبر شدیم که مادر قائدی درگذشت / سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران
او از مادران یادگار ایران است, مادرانی که زیباترین , عزیزترین و گرانبهاترین داشتهای خود ,عزیزتر از جان خویش (فرزندانشان ) را در راه رهایی مردم و سربلندی ایران دادند.
خانواده ای از بازاریان سرشناس رشت با چهار فرزند. هنگامی که فرزندان کوچک بودند, پدر درگذشت, برادر بزرگ ادامه اقتصاد خانواده در بازار را بدست گرفت و سه فرزند دیگر باکوشایی و فراست درس خواندند, به دنبال پایان دوران دبیرستان و گرفتن دیپلم و شرکت در کنکور سراسری دانشگاه, در تهران قبول شدند.بخاطر دانشگاه فرزندان، خانواده به تهران کوچ کرد.
هر مادری می تواند رویاهای مادرانه, در آنچنان روزهایی, از آینده فرزندانش را تصور کند. اما زمانه راه دیگری داشت. فرزندان به جنبش انقلابی پیوستند. جواد که در بالاترین رشته دانشگاهی یعنی رشته مهندسی برق دانشگاه آریامهر قبول شده بود, در همان سال اول دستگیر وبه یکسال محکوم شد. سال بعد, ما در را در آغوش کشید، با وی بدرور گفت و به خانه سازمانی رفت و مخفی گردید. مادر سالی در فراق جواد بود که صادق در پیشگاهش زانو زد و رخصت بدرود خواست. صادق نیز به زندگی مخفی مبارزه حرفه ای پیوست.
درآن دوره معروف بود که عمر متوسط چریک شش ماه است. اما خوشبختانه جواد و صادق با هوشیاری و مبارزه از مهلکه ها رژیم جستند. دریکی از شبهای زمستان سال ۱۳۵۷, ساعت ده شب زنگ خانه مادر به صدا در می اید درآستانه درب, جواد و صادق همراه با همسر جواد (از رفقای سازمانی او)! آغوش ها و اشک ها, و سپس شادی!(که می دانستند پایدار نخواهد بود )
در سال ۶۱, رژیم با کینه توزی بی نظیری رفقا: مرسده , صادق، جواد قائدی ومنیره هاشمی (همسرجواد) را دستگیر کرد. دستگیر شدگان با اینکه به عمق کینه جمهوری اسلامی آگاه بودند, با جسارت و شهامت تمام بی پرده و آشکارا رودروی رژیم اسلامی ایستادند و مرتجع بودن, ضد خلق بودن, ضد مردم ایران بودن آنها را برویشان فریاد زدند, گفتند ما درراه رهایی مردم مان , از جان خویش دریغ نداریم. پس از شکنجه های وحشیانه, محمدصادق در ۳۰ بهمن ۱۳۶۱ در زندان اوین اعدام شد. محمدجواد به همراه همسرش منیرالسادات هاشمی نیز در ۲۲ مرداد ۱۳۶۲ در زندان اوین اعدام و در گورستان خاوران به خاک سپرده شدند. رفیق مرسده پس از سالها زندان، در سال ۱۳۶۹ از زندان آزاد شد.
مادر قائدی ایستاد! چون کوه فولاد! درسال ۶۱, هنگامیکه پاسدارها با درندگی و وحشیانه به خانه ریخته و هر چهار جوان را با ضرب و شتم کین توزانه به اسارت گرفته بودند , نزدیکان و آشنایان به دور مادر گرد شدند تا پشتیبانی اش کنند, از آن میان کسی به گمان “دلداری ” گفت : “فلانی گفته است که امیدواراست که دستگیر شدگان چیزی بنویسند تا که تنها به زندان محکوم شده و زندگی شان نجات یابد ” مادر که درغمی ژرف از حال رفته می نمود به تندی به خروش آمد و به صدای بلند گفت ” آنان که از سینه های من نوشیده اند و عروسم, محال است به چنین ننگی تن دهند “
در زندان جواد و صادق به زندانبان و شکنجه گران و “قضات ” رژیم آشکارا و با صدای بلند می گفتند که حکومتشان ارتجاعی است و یقینا توسط قیام مردم سرنگون خواهد شد آنان به مادر دلشکسته و نگران خود گفته بودند که ایستادگی و پرخاششان نه از روی بی باکی و شورزدگی است بلکه آنان آگاه اند که مردم ما برای دوباره سربرافراشتن به پرچم وروح ایستادگی نیاز دارند و اینان (سرفرازان دهه ۶۰) با جان خویش این شعله را فروزان نگه می دارند و ستاره خواهد دمید.
مادر بنا به وجدان پاک خود، به آرمانهای فرزندان و عروسش باور داشت, او ۳۷سال, هر صبح دمیدن آن ستاره را رصد می کرد. تا در آبان برآمد. پاسداران ظلمات از خون جویها ساختند, مادر دیگر نیارست, گویی به ستارگان آبان پیوست و به سوی فرزندان و عروسش بال کشید. یادش و یاد همه “مادران”, جاودانه باد
ما غم از دست رفتن خانم سجودی (مادر قائدی) را به همه بویژه خانواده ایشان و به رفیق مرسده تسلیت میگوییم
۰۳/۰۱/۲۰۲۰
سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران
یکی دیگر از مادران پیگیر و دادخواه خاوران از میان ما رفت!
با تأسف و اندوه فراوان با خبر شدیم که خانم حاجیه سجودی حقیقی (مادر قائدی)، سه شنبه دهم دی ماه ۱۳۹۸ از میان ما رفتند. مادر قائدی یکی از مادران صبور، پیگیر و دادخواه خاوران بودند که از دهه ی شصت تا یک سال گذشته که سکته مغزی کردند، هیچ گاه از دادخواهی برای فرزندان شان و همراهی مداوم با مادران و خانوادههای خاوران غافل نماندند.
۴ نفر از اعضای این خانواده مبارز و زخم خورده را در دهه ی شصت همزمان بازداشت کردند؛ محمدصادق و محمد جواد و مرسده قائدی و منیرالسادات هاشمی را در ۱۹ خرداد ۱۳۶۱ بازداشت کردند. محمدصادق در ۳۰ بهمن ۱۳۶۱ در زندان اوین اعدام شد. محمدجواد به همراه همسرش منیرالسادات هاشمی نیز در ۲۲ مرداد ۱۳۶۲ در زندان اوین اعدام و در گورستان خاوران به خاک سپرده شدند و مرسده قائدی در سال ۱۳۶۹ از زندان آزاد شد. مادر قائدی همراه با فرزندان اش شکنجه شد و آزار دید و ذره ذره آب شد و زجر کشید، ولی طاقت آورد و محکم و استوار ایستاد تا داد فرزندان اش را بستاند. یادشان زنده و گرامی و راه شان ماندگار باد!
خانوادههای محترم قائدی و سجودی،
مادران و خانوادههای خاوران،
ما مادران پارک لاله ایران، شریک غم و درد عمیق شما هستیم و از صمیم قلب با شما همراه و همدردیم و به شما تسلیت میگوییم. رفتن مادر قائدی عزیز، هم چون رفتن دیگر مادران و خانوادههای دادخواه که سالها صبورانه و مصمم و پیگیر در راه زندان ها و ادارات مختلف و گورستان ها در رفت و آمد بودند تا یاد عزیزان شان را زنده نگاه دارند و پرده از جنایت های حکومت بردارند و دادخواه شان باشند، ضایعه ی بزرگی برای جنبش دادخواهی در ایران است. مادران و خانوادههایی که پس از این همه سال هنوز نمیدانند چه بلایی بر سر عزیزان شان در زمان زنده بودن شان در زندان ها و شکنجه گاه های مختلف ایران آوردهاند و چگونه آنها را کشته و چه بلایی بر سر جنازه های آنها آوردهاند، ولی بی تردید دادخواهی با رفتن این مادران نازنین که وجودشان سرشار از عشق و شور و ایستادگی بود، پایان راه نیست و بازماندگان وابسته و پیوسته این راه را پیگیرانه و دادخواهانه ادامه خواهند داد تا حقیقت جنایت هایی که بر سر عزیزان مان آورده اند، روشن شود و جنایت کاران به سزای اعمال خود برسند.
«…
بسیار گل که از کف من برده است باد
اما منِ غمین
گلهای «یاد» کس را پرپر نمیکنم
من مرگ هیچ عزیزی را
باور نمی کنم
می ریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب می شود
زین خواب چشم هیچ کسی را گزیر نیست
اما درون باغ
همواره عطر «باور من» در هوا پُر است.» از سیاوش کسرایی
مادران پارک لاله ایران
۱۲ دی ۱۳۹۸